جدول جو
جدول جو

معنی فراخ بین - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ بین
ویژگی آنکه دیدۀ باز و بینا دارد، دارای وسعت نظر
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
فرهنگ فارسی عمید
فراخ بین(بَ دَ)
کنایت از کسی که همه را یکسان بیند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
عشق فراخ بین را نازم که بی تفاوت
از آب و خاک خم ریخت گل در بنای مسجد.
واله هروی
لغت نامه دهخدا
فراخ بین
آنکه دارای وسعت نظر است دارای سعه صدر
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
فرهنگ لغت هوشیار
فراخ بین
بلندنظر، دارای وسعت دید، فراخ دیده
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ بال
تصویر فراخ بال
فراخ آستین، برای مثال فراخ بال کند عدل تنگ قافیه را / چنان که چرخ ردیف دوام او زیبد (خاقانی - ۸۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو، فال گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ بر
تصویر فراخ بر
فراخ سینه، آنکه سینۀ پهن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ عیش
تصویر فراخ عیش
آنکه در رفاه و آسایش زندگی می کند، فراخ روزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراب بین
تصویر غراب بین
نوعی کلاغ که صدای آن را نحس و شوم می دانستند، غراب البین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ بوم
تصویر فراخ بوم
زمین یا دشت پهناور
فرهنگ فارسی عمید
(غُ بِ بَ)
غراب البین. رجوع به غراب البین شود:
فغان از این غراب بین و وای او
که در نوا فکندمان نوای او.
منوچهری.
غراب بین نیست جز پیمبری
که مستجاب زود شد دعای او.
منوچهری.
غراب بین نای زن شده ست از آن
سته شدم ز استماع نای او.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دست باز. کریم و بخشنده. فراخ آستین:
فراخبال کند عدل تنگ قافیه را
چنانکه چرخ ردیف دوام او زیبد.
خاقانی.
رجوع به فراخ آستین شود
آسوده خاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
زمین و دشت پهناور: موضعی خوش و فراخ بوم و بسیارنعمت ازبهر ایشان اختیار کرده ام. (ترجمه تاریخ قم ص 250)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ هََ)
کنایت از پرگوی و بی صرفه گوی است. (از آنندراج). بسیارگو و بدزبان. (انجمن آرا). اوسق. (منتهی الارب). بسیارگو و پوچ گو و هرزه چانه و بدزبان. (برهان). رجوع به فراخ دهان شود
لغت نامه دهخدا
(فَ سُ خَ)
پرگوی و بی صرفه گوی. (آنندراج). بسیارگوی. مکثار. (یادداشت بخط مؤلف) :
گرچه برحق بود فراخ سخن
حمل دعویش بر محال کنند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ تَ)
اتساع. (مصادر اللغۀ زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج). انفساح. اندماج. (تاج المصادر بیهقی) ، آسان شدن کار:
بر اهل خراسان فراخ شد کار
امروز که ابلیس میزبان است.
ناصرخسرو.
رجوع به فراخ شود
لغت نامه دهخدا
(فَ عَ /عِ)
مرفه الحال. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فراخ روزی، فراخ آستین، فراخبال و فراخ دست شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ضلیع. (منتهی الارب) : فرس ضلیع، اسب تمام خلقت بزرگ و فراخ میان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ / تِ)
رای بیننده، هوشیار، هوشمند:
بپرسید مر زال را موبدی
از آن تیزهش رای بین بخردی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ شدن
تصویر فراخ شدن
گشاده شدن اتساع، آسان شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بر
تصویر فراخ بر
دارای سینه پهن و خوش اندام فراخ سینه پهن سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای بین
تصویر رای بین
هوشیار، هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ میان
تصویر فراخ میان
آنکه داری کمری پهن باشد اسب فراخ میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ عیش
تصویر فراخ عیش
فراخ روزی مرفه الحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
پرگوی و بیهوده گوی مکثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دهن
تصویر فراخ دهن
آنکه دارای دهنی گشاد باشد، پرگوی و بیهوده گو پوچ گو هرزه چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بوم
تصویر فراخ بوم
دشت پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بخش
تصویر فراخ بخش
بسیار بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دهن
تصویر فراخ دهن
((~. دَ هَ))
کسی که دهان گشاد دارد، کنایه از آدم پر حرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ عیش
تصویر فراخ عیش
((~. عِ))
کسی که رزق و روزی فراوان دارد، فراخ روزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ سخن
تصویر فراخ سخن
((~. سُ خَ))
پرحرف، پرسخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ بر
تصویر فراخ بر
((~. بَ))
فراخ سینه، پهن سینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ بال
تصویر فراخ بال
((فَ))
آسوده خاطر
فرهنگ فارسی معین